1141 - گرفتار رهایی
03 - غربت
::
:: اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست ::
.
.
.
:
ناگزیر از سفرم، بی سر و سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر می شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» بِبَرَندَت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
.
فاضل نظری - آن ها - سفر1 ــ گرفتار رهایی
.
http://afasoft.ir/post/203
::
http://afasoft.ir/post/tag/%D9%81%D8%A7%D8%B6%D9%84%20%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C
شاعر: فاضل نظری
.
http://afasoft.ir/post/169
کتاب: آن ها
.
http://s3.picofile.com/file/8206042734/04_Ghorbat.mp3.html
مسئولیت فایل آپلود شده بر عهدهی کاربر آپلودکننده میباشد، لطفا در صورتی که این فایل را ناقض قوانین میدانید به ما گزارش دهید.